ما یه معلمی داشتیم خیلی شوخ بود هر وقت میومد سرکلاس پنج شش تا دفتر نمره میاورد که هیچ کدومش مال کلاس ما نبود :|
هیچی دیگه مبصر ها ومعاونها ومعلمها نصف زنگو دنبال دفتر نمره می گشتن :)))
خواهرم یه مدته میره کلاس خیاطی اونروز داشت الگو میکشید برادر زاده گودزیلام سه سالشه داشت با نخ ها بازی میکرد ازش پرسیدم داری چی کار میکنی میگه دارم نخشه میکشم
من:نخشه ی چی؟
ایناز گودزیلا:مامانمو بکشم
من: چه جوری؟
ایناز گودزیلا:با این نخ اول خودمو خفه میکنم بعدش مامانمو
من:چرا؟
ایناز گودزیلا :اخه پول نمیده برم بستنی بخرم
خدا این بار هم به مامنش هم به ما و هم به شوهر ایندش رحم کنه
تو مغازه نشسته بودم (خدمات کامپیوتر و موبایل)
دو تا خانم اومده بودند برای خرید لپ تاب
من:چه مارکی میخواهید
اونا:از همونی که هفته قبل دختر خاله ام برده
من :باشه الان اکی میکنم ببرید
اونا:فقط سرعتش از مال دختر خاله ام بیشتر باشه
من:باشه میسپارم بچه ها رمشو ارتقا بدن
اونا:یعنی با این رم میشه تو ماشین بازی (نید فور اسپید) از ماشین دختر خاله ام جلو بزنم
بازم به مدیر قسم گفتم آره
ذوق مرگ شدن کلی خ... کیف شدن !
با داییم تو جاده بودیم پلیس جلوشو گرفت سرعتش بالا بود میخواست جریمه اش کنه. دایی ما هم تریپ خبره برداشته میخواست با پلیس زحمت کش طرح دوستی بریزه
_ آقای پلیس ما مغازه لوازم یدکی داریم هر چی لازم داشتین تشریف بیارین در خدمت باشیم
_جدی؟ کجا هست مغازت؟
دایی منم همینجوری آدرس ی لوازم یدکی رو داد
_آهان شما اقای فلانی هستی؟
داییم هم خوشحال: بله بله بله
_با این حساب شما داداش منی خودم نمیدونستم
دایی ما دیگه از افق گذشت. همونجا پودر شد :)))
خواهرم داشته رانندگی یاد میگرفته داشته باشید مکالمه رو:
خواهرم:عه چرا ماشین ایست نمیکنه!!!!!!!
افسر :ماشینو نگه دار ترمز بگیر
خواهرم:وای ترمز دیگه چیه کجاست؟!!
افسر :پس چطور میخوای ماشینو نگه داری؟
خواهرم:من چه میدونم مگه خودش ایست نمیکنه...
افسر:با حالت عصبانی مگه خره که بهش بگیی وایسا دیگه راه نره.......
بعلللللللله یه همچین خواهر نابغه ای دارم میخوام بفرستمش برای مسابقه فرمول یک..
یه روز از طرف مدرسه مارو. بردن کوه.پایین کوه یه اتاقک بود که چند نفر جمع شده بودن برای حمایت از محیط زیست.اول برای ما صحبت کردن بعد به همه یه کیسه زباله دادن و گفتن اگه هرکسی این کیسه هارو پر کنه،قرعه کشی می کنیم و یه نیم سکه میدیم.ما همه ذوق زده،کل آشغال های کوه به همراه سطل زباله ها و آشغال های سی سال پیش رو جمع کردیم.آخر وقتی رسیدیم دیدیم در اتاقکه بستس وهیچ کس نیست بعد یه نامه نوشتن بودن:ممنون که محیط زیست خود را تمیز کردید.آقا همه عصبانی بودن که یکی از بچه یه پنجره رو باز کرد،همه بچه ها کیسه هاشونو خالی کردن تو،تا کمر پر شده بود :|
ی چَــن میلیـــونی قــرض داده بــودمـ به ی بـابـایی ...
دیـــروز رفیقـــم گفـــت : راســـی اَ فلانــــی خبــــری نی .. ازش خبـــر داری؟
مـــن : نـــه ... چطـــو ؟!
رفیقـــم : پــولتو پَــس آورد که ؟!
مـــن : نـــه :)
رفیقـــم : شیـــطونه میــگه ی 20امتیــازی بیــام زیــر ٍ چــونش هــااا؟ نــه و مَـــرض ی ســاله پولتــو بُـــرده .. الان 6ماه ٍ ازش خبـــری نـــی ! واس مـــن لبخنـــد ول میــکنه :|
مــــن : میـــدونی از چی خوشــحالم ؟!
رفیقــم : چـــی ؟
مـــن : اینـــکه دیـه روشو نـداره دوباره ازم پــول قرض بگیــــره ... ســـراغمم نمیـــاد ... دیــه کاری به کار ٍ هم نداریــــم :)
رفیقــــــم :/ اونـــــم هَه
اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم یکی از بزرگترین دغدغه های فکریم این بود که چرا ابی و گوگوش قبل از ترانه خوندنشون به نام خدا نمیگن :|
کلاً فاز سرود داشتم :)))
داییم رفته واسه باغش سگ خریده که دزد نیاد
.
.
خود سگه رو دزدیدن!
.
.
ایران مهد دلیران، ایران سرای شیران، ایران همیشه جاویداااان!!!
در بچگی یه روز داشتم مشخ مینوشتم که خطی افتاد تو دفترم و اومدم پاکش کنم دیدم پاککن نیست حالا دو ساعت خونرو بالا پایین کردم باز هم نبود آخرش نا امیدوارانه تکیه زدم بر دیــــــوار کف دستمو نگاه کردم دیدم پاککنه توشه.
.
.
.
.
.
.
از اون موقه بود که فهمیدم خیلی اوسکولم.
تو یه روز شلوغ اومدم زودی قامت ببندم نماز بخونم تا دوباره شلوغ و وحشتناک نشده برم سر کار ، به خودم اومدم دیدم دارم میگم ۴ جلد نماز ظهر می خوانم قربتاً الی الله !
تا یه ربع داشتیم می خندیدیم . از اون موقع هر وقت منو می بینه می گه کاری داری بالاخره ؟
از اونی که روز ازل شانس پخش می کرده متشکرم شخصاً !