::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
header---------------->


زمان جاری : جمعه 14 اردیبهشت 1403 - 6:08 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم
کسی که امنیت خود را حفظ می کند روشن فکر هست یا بی بندو باری روشن فکریست؟
تعداد بازدید : 921
admin آفلاین



ارسال‌ها : 102
عضویت: 8 /1 /1392
محل زندگی: شهر تاریخی گزبرخوار
سن: 18
شناسه یاهو: abbasdiesel74
تشکر شده : 3
کسی که امنیت خود را حفظ می کند روشن فکر هست یا بی بندو باری روشن فکریست؟




خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!بیچــاره اصـلا\" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می دادتا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...دردش گفتنی نبود....!!!!رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریحنشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجابشده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد...دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!********************************************تنها جایی که حجاب داشت هنگام نماز خواندن بود گویا تنها کسی که به او مَحرم نبود خداوند بود …







[center]به سلامتیه اشکات که دستم نمی رسه از این فاصله پاکشون کنم[/center]
جمعه 02 اسفند 1392 - 13:46
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش






برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


moisrex